مولاي ما نيز، همانند پدران بزرگوارشان، تسليم مشيّت و خواست پروردگار بوده و کاري بر خلاف رضاي او انجام نمي دهد و به طول انجاميدن غيبت نيز بر اساس مصلحت و خيرخواهي خداوندگار حکيم صورت پذيرفته و بي ترديد آن حضرت نيز به اين امر تسليم و راضي و خشنود مي باشند.

مشـرق - «اي معاويه! من قصد نبرد با تو را ندارم، اگرچه گمان نمي کنم در نزد خداوند براي اين ترک جهاد عذري وجود داشته باشد و من براي اين امت، فتنه اي عظيم تر از حکومت تو نمي شناسم!» (اعلام الوري/باب?/فصل?)

اين کلام حضرت اباعبدالله الحسين(ع)، سالار شهيدان کربلاست. او در برخورد با معاويه اين حاکم منافق و دين ستيز با قاطعيت اعلام مي فرمايد که به هيچ وجه قصد نبرد با وي را ندارد. لکن ديديم که با مرگ معاويه و روبرو شدن با حکم بيعت يزيد، امام از قبول فرمان وي سر باز زده و بر اين امتناع خويش تا آنجا پافشاري مي کند که جان مقدس خويش را بر سر آن مي نهد.

و پيش از آن نيز، امام حسن مجتبي(ع) به هنگام مواجهه با پيشنهاد صلح معاويه -اين غاصب حيله گر- در مقابل مردم بي وفا و عهدشکن و راحت طلبي که از ياري امام زمان شان و جنگيدن در رکاب او سر باز مي زنند، به سخن راني ايستاده و چنين اتمام حجت مي نمايد:

«آگاه باشيد! معاويه ما را به چيزي فرا مي خواند که در آن از عزّت و انصاف خبري نيست. اينک اگر شما آمادگي کشته شدن داريد، مقاومت مي کنيم و خداي را به داوري مي گيريم و اگر زندگي را دوست داريد، مي پذيريم و رضايتتان را جلب مي کنيم.»(بحار الانوار/ج??/ص??/ح?)

و سرانجام نيز به ناچار صلح ناخواسته را مي پذيرند.

و اگر از اين هم عقب تر برويم، اميرالمؤمنين علي(ع)، ابَرمردي که در جنگ ها، در پيش روي پيامبر خدا(ص) شجاعانه نبرد نموده و کافران و مشرکين را بر خاک مي افکند، پس از پيامبر(ص) در مقابل غاصبان حق خود و قاتلان همسرش -دخت پيامبر اکرم(ص)-، خار در چشم و استخوان در گلو، سکوت مي کند. همان بزرگوار بعدها در عصر حکومت خود در مقاطع مختلف عکس العمل هاي متفاوتي نشان مي دهند. زماني در صفين به حکميت تحميلي تن داده و زماني نيز در نهروان، شمشير خويش را از خون خوارج سيراب مي سازند... .

و اما بعد از واقعه کربلا نيز مي بينيم که حضرت زين العابدين امام سجاد(ع)، اکثر عمر خويش را به دعا و عبادت اشتغال داشته است.

و امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، محفل درس و بحث و مناظره تشکيل داده و دانشمندان و فقيهان بسياري را تربيت نموده و براي تبليغ علوم ديني به سراسر جهان مي فرستادند.

و يا اينکه بعدها امام رضا(ع) را مي بينيم که ولايت عهدي مأمون را پذيرفته و به امر او به خراسان سفر مي کند... .

به راستي چرا ائمه اطهار(ع)، اين پيشوايان صادق که گفتار و رفتار و سيره و راه و رسم زندگي آن ها، اسوه هاي شايسته اي براي ما بوده و به پيروي و اطاعتشان امر شده ايم، هريک در زمان خويش، راه و روشي خاص خود را پيش گرفته و به گونه اي متفاوت عمل کرده اند؟! چرا يکي از آن ها برجاي نشسته و صلح نموده و ديگري از بيعت سرباز زده و دست به شمشير برده و سرسختانه از تصميم خود دفاع نموده است؟! چرا همه ي آنان در مقابل غاصبان حق و ظالمان ستمگر به يک نحو رفتار ننموده و شمشير برنگرفته و نجنگيده اند؟! يا آنکه همگي از در آشتي و سازش در نيامده اند؟! و به راستي تکليف امروز ما چيست؟!‌و به روش کدام يک از ايشان مکلفيم؟!

اين سوالي است که آن بزرگواران خود پاسخگويش بوده اند:

امام صادق(ع) فرمودند:

«خداي عز و جل پيش از وفات پيغمبر اکرم(ص) مکتوبي بر او نازل کرد و فرمود: اي محمد! اين است وصيت من به سوي نجيبان و برگزيدگان از خاندان تو.

پيغمبر(ص) گفت: اي جبرئيل! نجيبان کيانند؟!

فرمود: علي بن ابي طالب(ع) و اولادش.

و بر آن مکتوب چندين مُهر بود از طلا. پيغمبر(ص) آن را به اميرالمومنين(ع) داد و دستور فرمود که يک مُهر آن را بگشايد و به آنچه در آن است عمل نمايد.

علي(ع) يک مُهر را گشود و به آن عمل کرد. پس آن را به حسن(ع) داد. او هم يک مُهر را گشود و به آن عمل کرد. سپس آن را به حسين(ع) داد. او نيز يک مُهر را گشود و ديد که در آن نوشته است:

با قومي به سوي شهادت برو، براي آن ها شهادتي جز با تو نيست و نفس خود را به خداي عز و جل بفروش.

او هم انجام داد. سپس آن را به علي بن الحسين(ع) داد. او نيز يک مُهر را گشود و ديد در آن نوشته است:

سر به زير انداز و خاموشي گزين و در خانه ات بنشين و پروردگارت را عبادت کن تا آنکه مرگت فرا رسد.

او هم انجام داد. سپس آن را به پسرش محمد بن علي داد. او يک مُهر را گشود و ديد که نوشته است:

مردم را حديث گو و فتوا بده و بجز از خداي عز و جل نترس. هيچ کس عليه تو راهي نيابد.

او هم عمل کرد. سپس آن را به پسرش جعفر(ع) داد. او هم مُهري را گشود و ديد در آن نوشته است:

مردم را حديث گوي و فتوا بده و علوم اهل بيت را منتشر کن و پدران نيکو کارت را تصديق نما و جز از خداي عز و جل مترس که تو در پناه و اماني.

او هم عمل کرد. سپس آن را به پسرش موسي(ع) داد و همچنين موسي(ع) به امام بعد از خود مي دهد و تا قيام حضرت مهدي(عج) اين چنين است.» (کافي/ج?/ص??/ح?)

لذا بنا بر آنچه از مجموع روايات در مي يابيم ائمه اطهار(ع)، هرگز براي خود، ميل و آرزو و خواست و سليقه اي جز آنچه پروردگارشان اراده نموده نداشته اند و جز در مسير جلب رضايت او تلاشي نکرده و قدمي برنداشته اند. اگرچه اکثر اوقات اين شيوه ي عملکرد آن بزرگواران با تمايل و خواسته مردم جامعه مغايرت داشته و جز اصحاب خاص و ياران برگزيده که از ايمان و تقوا و فهم بالايي برخوردار بوده اند، بقيه مردم به امر امام زمانشان گردن ننهاده و سر تسليم فرود نمي آورده اند.

***

به هرحال امروز که حجّت زمان ما، حضرت مهدي(عج) مي باشند و در عهد ولايت و امامت آن حضرت به سر مي بريم و بنا بر اقتضاي مصالح الهي، جهان هستي با پديده ي عظيم غيبت امام و به تأخير افتادن واقعه ي ظهور روبرو مي باشد، نبايد فراموش کنيم که مولاي ما نيز، همانند پدران بزرگوارشان، تسليم مشيّت و خواست پروردگار بوده و کاري بر خلاف رضاي او انجام نمي دهد و به طول انجاميدن غيبت نيز بر اساس مصلحت و خيرخواهي خداوندگار حکيم صورت پذيرفته و بي ترديد آن حضرت نيز به اين امر تسليم و راضي و خشنود مي باشند.

امام صادق(ع) فرمودند:

«براي صاحب اين امر، غيبتي است که چاره اي از آن نيست و آن بدلايلي است که به ما اجازه ي افشاء آن داده نشده است. اجمال حکمت آن، همان حکمت غيبت پيامبران پيشين است که دليل اصلي آن جز بعد از ظهور دانسته نمي شود. چنانچه حکمت کارهاي شگفت انگيز حضرت خضر براي خضرت موسي کشف نشد تا وقتي که از هم جدا شدند... هنگامي که خداوند تبارک و تعالي را حکيم بدانيم، همه افعال خدا را مطابق حکمت و مصلحت خواهيم دانست، اگرچه علت برخي از آن ها بر ما روشن نباشد.» (روزگار رهايي/ص???)

پس چه زيبا و شايسته است که ما نيز به اصحاب اباعبدالله الحسين(ع) تأسي نمائيم و از تسليم و سرسپردگي کربلائيان درس گرفته و به طول انجاميدن غيبت را ناخرسندانه به مولايمان نسبت ندهيم و مشقّت هاي زمانه را گله مندانه به رخ او نکشيم و با کلمات شکوه آميز، تقاضاي پايان غيبت و آمدنش را نداشته باشيم. بلکه صبر و تسليم و رضا پيشه کرده و همانگونه که خود آن بزرگوار به ما آموخته دعا کنيم:

«پروردگارا ما را بر دين خود ثابت قدم بدار و بر طاعت خويش مشغول ساز و قلبم را نسبت به وليّ خود نرم گردان، همو که خود، او را از خلق خويش پوشانده اي و به اجازه ي تو از خلقت غائب شده و منتظر فرمانت مانده است و تويي داناي بدون معلم و بدون آنکه کسي بتو خبر داده به آن وقتيکه در آن صلاح وليّ تو باشد که به او اجازه دهي براي آشکار کردن امرش و برطرف کردن سِتْرش، پس مرا صبر و شکيبايي عطا کن بر آن تا نخواهم تعجيل آنچه را تأخير نمودي و نه تأخير آنچه را تعجيل کني و نه پرده برداشتن آنچه تو پوشاندي و نه کاوش آنچه از آن کتمان کردي و نه ستيزه جويي در تدبيرت و نگويم براي چه و چگونه و چرا ولي امرت ظهور نمي کند با اينکه پرشده زمين از ستم و جور... .» (دعاي عصر غيبت/مفاتيح الجنان)

ادامه دارد...

-------------

* پدر مهربان
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس